پاتریاخها و انبیا
۶۲ - “تدهین داود”
این بخش براساس اول سموئیل ۱:۱۶- ۱۳ نوشته شده است. PA 592.1
چندین مایل در جنوب اورشلیم، “شهر شاه بزرگ”، بی تلحم قرار دارد، جایی که داود، پسر یسا، بیش از هزار سال پیش از آنکه عیسی نوزاد در آخور گهواره گزیند و مورد ستایش مردان خردمند واقع گردد، چشم به دنیا گشود. قرنها پیش از ظهور ناجیمان، داود، در عنفوان کودکی، از گلههایی که بر تپههای پیرامون بیت لحم مشغول چرا بودند، مراقبت مینمود. چوپان سادهدلی آوازهایی را که خود سروده بود برای خود میخواند. و نوای جنگش ترکیبی دلنشین با صوت شیرین و کودکانه او به وجود میآورد. خداوند داود را برگزیده بود، و او را در خلوت زندگی چوپانیاش، در میان گلهها، برای انجام کاری که در نظر داشت در سالهای آینده، با اعتماد بر او، به انجام رساند، آماده میساخت. PA 592.2
هنگامی که داود در خلوت زندگی شبانی محقر خود به سر میبرد، یهوه خداوند با سموئیل از وی سخن میگفت. “خداوند به سموئیل گفت تا به کی تو برای شاؤل ماتم میگیری؟ چون که من او را از سلطنت نمودن بر اسرائیل رد نمودم. پس حقه خود را از روغن پر کرده، بیا تا تو را نزد یسای بیت لحمی بفرستم. زیرا که از پسرانش پادشاهی برای خود تعیین نمودهام... گوسالهای همراه خود ببر و بگو که به جهت گذرانیدن قربانی برای خداوند آمدهام. و یسا را به قربانی دعوت نما، و من تو را اعلام مینمایم که چه باید بکنی، و کسی را که به تو امر نمایم برای من مسیح نما و سموئیل آنچه را که خداوند به او گفته بود، به جا آورده، به بیت لحم آمد، و مشایخ شهر، لرزان شده، به استقبال او آمدند و گفتند آیا با سلامتی میآیی؟ گفت با سلامتی” مشایخ دعوت به قربانی را پذیرفتند، و سموئیل یسا و پسرانش را نیز دعوت نمود. مذبح بنا کردید و قربانی آماده شد. تمام خانواده یسا حضور یافتند به استثنای داود، کوچکترین پسر که برای مراقبت از گوسفندان تنها گذاشته شده بود، زیرا صلاح نبود گله را به حال خود، بیچوپان رها نمایند. PA 592.3
هنگامی که مراسم قربانی به پایان رسید، پیش از شرکت کردن در جشن هدایا، سموئیل وارسی نبوتی خود درباره پسران یسا، که ظاهری شریف داشتند، را آغاز نمود. الیآب بزرگترین آنها بود و بیش از دیگران به قد و قامت و زیبایی شاؤل شباهت داشت. ظاهر آرام و اندامی که به نیکی رشد کرده بود، نظر پیامبر را به خود جلب نمودند. هنگامی که سموئیل به سلوک شاهانه وی نظر نمود، با خود اندیشید: ” به درستی این همان مردی است که خداوند به جانشینی شاؤل برگزیده است.” و منتظر تأیید خداوند ماند تا او را تدهین نماید. اما یهوه به ظاهر نگاه نمیکرد. الیآب خداترس نبود. اگر وی را برای پادشاهی برگزیده بودند، او پادشاهی مغرورتر و سختگیر میگردید. سخن خدا به سموئیل چنین بود: “به چهرهاش و بلندی قامتش نظر منما زیرا او را رد کردهام، چون که خداوند مثل انسان نمینگرد، زیرا که انسان به ظاهر مینگرد و خداوند به دل مینگرد “هیچ زیبایی ظاهریای نمیتواند برای خداوند معرف روح باشد. خرد و خوبیای که در شخصیت و رفتار متجلی میگردند، نشاندهنده زیبایی حقیقی انسان هستند؛ و این ارزش درونی است. خوبی قلبی است که باعث میگردند خداوندمان ما را بپذیرد. چقدر عمیق باید این حقیقت را در قضاوتهایمان در مورد خود و دیگران احساس نماییم! میتوانیم از این خطای سموئیل بیاموزیم که چقدر محاسباتی که براساس زیبایی چهره و برازندگی اندام صورت میگیرند، عبث هستند. میتوانیم متوجه شویم که تا چه اندازه خرد آنان در درک اسرار قلبی و یا فهم مشورت خداوند بدون روشنگریهای ویژه آسمان ناتوان است. افکار و روشهای خداوند در رابطه با مخلوقاتش ورای افکار محدود ما است؛ لیکن باید اطمینان یابیم فرزندان او در جایگاهی قرار میگیرند که شایستگی ایستادن در آن را دارند و توانایی خواهند یافت تا کاری که به دستهایشان سپرده شده است را با موفقیت به انجام رسانند؛ ولی تنها در صورتی که خواستشان را تسلیم خداوند نمایند؛ که نقشههای نیکویش را انحرافات انسانی نمیتوانند نقشی بر آب کنند. PA 593.1
الیآب از وارسیهای سموئیل کنار گذاشته شد، و شش برادری که در مراسم حضور داشتند یک به یک از نظر پیامبر گذشتند، اما خداوند گزینهاش را بر هیچ یک از آنان مشخص نساخت. سموئیل با تردیدی دردناک به آخرین نوجوان نیز نگریسته بود و پیامبر بهتزده و سردرگم مانده بود. از یسا پرسید؛ “آیا پسرانت تمام شدند؟” پدر در پاسخ گفت: ” کوچکتر هنوز باقی است و اینکه او گله را میچراند.” سموئیل امر کرد او را فراخوانند و گفت: “زیرا که تا او به اینجا نیاید نخواهیم نشست.” PA 593.2
شبان تنها از بانگ پیکی که اعلام نمود پیامبر به بیت لحم آمده و او را از پی وی گسیل داشته است، از جا جست. با تعجب پرسید. چرا پیامبر و داور اسرائیل باید بخواهد او را ببیند، لیکن بیدرنگ از فراخوانی اطاعت نمود. “و او سرخرو و نیکوچشم و خوشمنظر بود.” همچنان که سموئیل با خشنودی به زیبایی مردانه و موقر پسرک چوپان مینگریست، صوت خداوند با پیامبر به سخن آمد. “برخاسته، او را مسح کن زیرا که همین است.” داود شجاعت و فروتنی خود را در مقام کمارزش چوپانی به اثبات رسانده بود، و اکنون خداوند او را به عنوان سالار قوم خویش برگزیده بود. “پس سموئیل حقه روغن را گرفته، او را در میان برادرانش مسح نمود و از آن روز به بعد، روح خداوند بر داود مستولی شد. و سموئیل برخاسته به رامه رفت.” PA 594.1
سموئیل پیغامش را فاش نساخته بود، حتی برای خانواده یسا و مراسم تدهین داود نیز در خفا انجام پذیرفته بود. این امر آگاهیای بود برای نوجوانی که سرنوشتی والا انتظارش را میکشید، که در میان تجربیات و خطرهای گوناگون سالهای از پی آینده، این آگاهی وی را ملهم سازد. با هدف خداوند راست باشد تا آن را به قیمت زندگیاش هم که شده به انجام رساند. PA 594.2
افتخار بزرگی که به داود اعطا گردید، به منظور سربلندی او نبود، علیرغم مقام رفیعی که باید در آن قرار میگرفت، همچنان در آرامش به حرفه خود ادامه میداد و میل داشت تا در انتظار تحقق نقشه خداوند در زمان مناسب و با روش الهی بماند. پسرک شبان، فروتن و موقر، همچون پیش از مسح شدنش، به تپهها بازگشت و به نگهداری و مراقبت از گلههایش پرداخت؛ با همان ملاطفت همیشگی اما تحت تأثیر الهامات جدید، نغمههایش را میسرایید و آنها را با چنگش مینواخت. در برابر او دشتی غنی و سرشار از زیباییهای گوناگون گسترده بود. درختان مو با میوههای خوشهسان در نور آفتاب میدرخشیدند. درختان جنگلی با برگهای سبزشان در باد تاب میخوردند. خورشید را میدید که با نور از آسمان سرازیر میگردد و همچون نودامادی از حجله خود به پیش میآید و خوشنود است مانند مردی قدرتمند و سالم که نسل جدید را از خود به جای میگذارد. قلل تپه را عیان میدید که سر بر آسمان میساییدند، در دوردستها صخرههای لم یزرع دیواره کوهستان مو آب برآمده بودند؛ بر فراز همه اینها، گنبد آبی آسمان گسترده بود. ماورای اینها خدا بود. نمیتوانست او را ببیند، اما کارهایش تحسین داود را برمیانگیختند. روشنایی روز که کوه و جنگل را زراندود میساخت و سبزه و نهر فکر را به سوی پدر نورها میکشاند، یعنی همان نگارنده همه خوبیها و نعمتهای کامل. مکاشفات روزانه و عظمت خالقش قلب شاعر جوان را سرشار از تحسین و شادمانی مینمود. نیروی اندیشه داود با تعمقی بر خداوند و کارهای او رشد مینمود و شبان را برای زندگی اخرویاش تقویت مینمود. هر روز او به صمیمیت بیشتری به خداوند دست مییافت. فکرش دائماً در ژرفاهای جدیدتری برای موضوعات تازهتر نفوذ مینمود تا ترانههایشان را ملهم بسازد و نوایی چنگش را بیدار نماید، نغمه پرطنین صدایش در هوا فرو میریخت و در بین تپهها پژواک مییافت، آنچنان که گویی پاسخی است به شادمانی آواز فرشتگان در آسمان. PA 594.3
چه کسی میتواند نتایج آن سالهای سخت و سرگردانی را در میان تپههای دورافتاده بسنجد؟ نزدیکی و صمیمیت با طبیعت و خداوند، مراقبت از گلههایش، خطرها و رهاییها، غمها و شادیهای زندگی محقرش نه تنها به منظور شکل دادن به شخصیت داود، و متأثر نمودن زندگی آیندهاش بودند، بل از طریق مزامیر شیرین سخن اسرائیل، میبایست در خلال قرون آینده، ایمان و محبت را در قلب مردم خداوند برافروزند و آنان را به حضور قلب همیشه پرمهر خداوند نزدیکتر گرداند، یعنی جایی که همه مخلوقاتش زندگی مینمایند. PA 595.1
داود، با زیبایی و نشاط جوانی خویش، در حال آماده شدن برای به دست گرفتن بالاترین مقام موجود در جهان بود. استعدادهایش، که همچون هدایایی گرانقدر از جانب خداوند بودند، به کار گرفته شدند تا جلال دهنده الهیشان را بستایند. فرصتهایی که در گذشته برای تعمق و عبادت داشت، در تقویت خرد و پارسایی داود که او را محبوب خداوند و فرشتگانش میساخت مفید واقع شدند. همین که در کمالات آفریدگار خود تعمق نمود، مفاهیم شفافتری از خداوند در پیش روحش گشوده شدند. موضوعات مبهم روشن شدند، مشکلات آسان گشتند، سردرگمیها سامان یافتند و هر شعاع نور جدید، انفجار شعف و شورهایی زیباتر را موجب میشدند تا خداوند و ناجی را جلال دهند. محبتی که او را انگیخت، غمهایی که او را احاطه کردند، پیروزیهایی که انتظارش را میکشیدند، همه و همه موضوعات افکار فعال او را تشکیل میدادند؛ و آنگاه که محبت خداوند را در همه مراحل زندگی خود نظاره کرد، قلبش از ستایش و سپاس، سوزان میتپید، صوتش در نغمههایی دلانگیزتر طنین مییافت و نوای چنگش با شادی افزایندهتری به گوش میرسید؛ پسرک چوپان از قدرتی به قدرت دیگر ارتقا یافت، از معرفتی به معرفت دیگر؛ زیرا که روح خداوند در او کار میکرد. PA 595.2